بورژوازی و روانشناسی شورش توده ها
نصرت شاد نصرت شاد

 

Gustave  Le Bon 1841- 1931

 

                   گوستاو  لبون  که بود و چه گفت ؟

 

 

نه تنها لیبرالها ، آنارشیستها و کمونیستها دارای  روانشناسی تودهها هستند بلکه متفکرین منفرد بورژوا نیز بحث هایی را در این زمینه مطرح کرده اند . نوشته کوتاه زیر نه برای آموزش نظرات و نه بخاطر آشنایی با متفکری مهم،  بلکه هدف آن بازکردن یک بحث و تحریک افکار انسان یک بعدی یا چند جانبه  در زمینه اعتراض و حرکت سیاسی است .

همزمان با نیچه که پیرامون انسان گله ای و تجمعات انسانی نظرات غیرعلمی میداد ، در پاریس نیز پزشکی بنام گوستاو لبون ( 1931-1841 ) در باره رفتار انسان در میان تودهها  ،  نظراتی مطرح کرد .

او با سوسیالیسم دشمن بود و غیر از علوم پزشکی ، فیزیولوژی و بهداشت ، به موضوعات روانشناسی ، جامعه شناسی و باستان شناسی نیز پرداخت و مدتی ناشر یک مجله فلسفی بود . معروفیت لبون در سن 54 سالگی به سبب چاپ کتاب " روانشناسی تودهها  " در سال 1895 بود . دلیل نوشتن این کتاب مطالعه انقلاب فرانسه در سال 1789 و کمون پاریس در سال 1871 بود . او غیر از روانشناسی اجتماعی و جامعه شناسی بدلیل نشر آثاری در زمینه تمدنهای مهم جهان باستان نیز مورد توجه قرار گرفت .

لبون در عصر شورش و اعتراضات توده ای ، سوسیالیسم را تهدیدی برای غرب میدانست . وی گرد آمدن مجموعه یا جمعی از انسانها را توده مینامید . بورژوازی مدعی است که ادعاهای نظری و توجهات فلسفی فرهنگی لبون نه تنها آنزمان قابل پیش بینی بود بلکه حتی امروزه مسئله روز جهان هست .

لبون خلق را بزرگترین توده مداوم و پایدار انسانها میدانست . طبقات کارگر ، دهقان ، و اقشار ارتشی ، روحانی و شهروندی را از جمله دیگر تودهها میدانست . او تجمعات خیابانی ، و سازمانهایی مانند اتحادیه های کارگی ، احزاب و فرقه های سیاسی و دینی را از نوع دیگر تودهها بر میشمرد .

لبون میگفت که در میان جمع یا توده  شخص آگاه ، فردی گم شده است و او دیگر خود نیست بلکه یک اتومات یا خودکار است و احساسات و افکار فردی تحت تاثیر رهبر و پیشگامان سیاسی اجتماعی قرار میگیرد و تمایلات و ایدههای او نادیده گرفته میشوند . لبون این عمل و عکس العمل فرد و جمع را روح تودهها مینامد .

در نظر لبون انسان از نظر فرهنگی ممکن است  در حرکت جمعی چندین پله سقوط کند . اگر او بعنوان فرد ، انسانی آگاه و روشنفکر باشد ، در جمع وجودی غریزی شبه حیوانی است و رفتاری دنباله روانه دارد و اعمالش دیگر غیرقابل پیش بینی و قابل حساب نیستند . او را میتوان منحرف ، دستکاری ، و مغزشویی نمود . در این شرایط میتوان از او یک جانی یا یک قهرمان ساخت .

لبون در ادامه این بحث مدعی است که انسان در جمع از ضمیر ناخود آگاه هدایت میشود و تودهها از تفکر منطقی ناتوان هستند و چون تحریک آمیز هستند ، رفتارشان شبه غریزی و شبه حیوانی است ، آنها ساده لوح و قابل دستکاری هستند و فقط احساسات انحرافی و ساده اندیشانه و شعاری را می شناسند .

وآنچه آنها حقیقت و درست میدانند غیرقابل بحث ، غیرقابل تغییر و غیر قابل اصلاح است . غالبن واقعیت مشخص اسیر واقعیت غیرحقیقی و تلقینی میشود . تصور او بر اساس افسانه و دروغ و داستان ساختگی و خیالی است و چون عقاید و نظراتش معمولا شکل مذهبی بخود میگیرند وی دچار تعصب و بی صبری و بنیادگرایی کور میگردد . علاقه و تمایل و هواداری او خیلی راحت تبدیل به تنفر و نفی و انکار و دشمنی میشود . در دریای توده ای و مردمی غرق بودن موجب گمنامی و بی مسئولیتی میشود که از دست زدن به جرم و کار خلاف هراسی ندارد .

ایده هایی که توده ها را به حرکت می آورند غالبا تصویری و ساده گرایانه هستند . نه واقعیات بلکه خیالپردازی موجب ارضای نارضایی آنان میشود . فرد در جمع توده تضاد و تناقض را نمی بیند . او فاقد روح انتقادی و قدرت تشخیص و قضاوت است .

ایدهها برای ریشه ای شدن نیاز به زمان طویل دارند و سپس مانند نفوذ مسیحیت در جوامع غرب ابدی میشوند . لبون میگوید معمولا تعدادی موجود زنده ، چه انسان و چه حیوان  ، که جمع شوند خواهان رهبر و رئیس و چوپان و سرگله میشوند . معمولا رهبران مرد عمل هستند و نه اهل نظر، چون رهبر هیچگاه نباید شک و تردید خود را بروز دهد . تودهها همیشه به رهبری گوش میدهند که دارای ارا ده ای قوی باشد چون فرد در میان جمع و توده خود فاقد اراده است . رهبر برای اینگونه افراد راهنما است . او نباید ادعایی را ثابت کند بلکه باید از شعارها و گفتارهای قوی استفاده نماید .

لبون مدعی است که در جنبش توده ای نه دلایل عقلی بلکه ادعا ها ، تکرارها و نقلیات میدان دارند . تقلید نیز برای آنان نوعی نقل است مانند مد که تبدیل به یک نیاز میشود . اگر رهبر درست تودهها را تحت تاثیر خود قرار دهد آنان حاضرند دست به عمل قهرمانی بزنند و خود را فدا کنند . رهبر میداند که پیروان را باید نوکر و برده یک رویا و آرزو نمود .

گرچه برای رهبر جذابیت ، پرستیژ ، حیثیت و اعتبار نیرویی جادویی است ولی مانند مثال ناپلئون در موقع شکست، او را مریدانش به راحتی فراموش خواهند کرد . گاهی  یک جهانبینی و یا عقیده ریشه دار مانند  مسیحت و سوسیالیسم چهارچوب یک فرهنگ میشوند . در نظر لبون جهانبینی سوسیالیستی یک پوچی فلسفی است که مانع پیروزی فرد میشود . این نیروی نابودکننده جدید بدون اینکه دارای نقش خلاقی باشد با شکست روبرو خواهد شد .

لبون در سال 1898 در کتاب مشهور خود " روانشناسی سوسیالیسم "  آنرا بزرگترین خطر برای خلقهای  اروپا معرفی نمود . از طرف دیگر در نظر او گاهی خواسته ها و شعارهای تودهها هادی عمل سیاستمداران میشود . کارشناسان بورژوازی امروزه  مدعی هستند که نظرات غیبگویانه لبون در سال 1895 پیرامون عصر ایدئولوژی ها مانند فاشیسم ، استالینیسم و دین سیاسی ، صحت خود را نشان داده اند . 

طبق نظر لبون در روال انتخابات جذابیت شخصی رهبر یا کاندیدها نیز مهم است . در طول انتخابات تودهها به شنیدهها و شایعات بیشتر اهمیت میدهند تا به نظرات منطقی . او معروفترین رهبر نادان و دروغین و خشن را روبسپسر میدانست که به فریب تودهها دست زد .

در نظر لبون گرچه پارلامنتاریسم بهترین نوع حکومت است  آن دو عیب مهم دارد یکی اینکه گران و پرهزینه است و دوم اینکه به دلیل طرح مداوم قوانین جدید آزادی فرد را محدود میکند .

لبون چون پزشک بود، وضع فرهنگ و جامعه را مانند جسم انسان میدید که بعد از شکوفایی به زوال میرسد . یعنی چرخ گردون تکرار فراز و فرود، جوامع و خلقها را نیز شامل میشود و فرد برای سعادتی دوباره ، در گردآب جمع و توده دست به اعتراض و مبارزه میزند .

                         Le Bon , Gustave 1841 - 1931

 


February 24th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
علمي و معلوماتي